بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا بقیةالله فی ارضه
شعر زیر از انتهای زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه نقل شده در توضیحی قبل از این شعر می خوانیم: سید بن طاووس گفته که من بعد از زیارت متمثّل می شوم باین شعر و اشاره می کنم به آن حضرت
نَزیلُکَ حَیثُ مَااتَّجَهَت رِکابی وَ ضَیفُکَ حَیثُ کُنتُ مِنَ البِلادِ
من بر تو نازل می شوم هر کجا که راحله ام روی آورد و مرا وارد نماید و میهمان تو هستم در هر کجا که باشم از شهرها (به نقل از کتاب شیفتگان مهدی، نوشته ی احمد قاضی زاهدی)
سلام، امیدوارم امروز که جمعه است زیارت امام زمان در روز جمعه را بخوانید در مفاتیح باید ذکر شده باشد، ابتدای این زیارت آمده: السلام علیک یا حجة الله فی ارضه...
به هنگام سحر
از کوچه صدایی می شنوم
صدایی شبیه صدای پا
صدایی شبیه صدای رود
این صدای گام های غریبه ای است
غریبه ای که گویی سالها می شناسمش
و آن گاه تو را حس می کنم
که لبخند زنان
از زیر پنجره ی اتاق می گذری
و مرا می نگری
در حالی که به دنبالت می دوم
و لیکن من
تورا نمی بینم
....
کوچه را بوی خوشبختی
در برگرفته....
التماس دعاُ یامهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباصالح المهدی
سلام، همین رو بگم که خدا را فراموش نکنید.
نمی دونم بعضی وقتی ها که خورشید می رود پشت ابر چه حالی می شوید. من روزهای آفتابی را دوست دارم. ان شاءالله یک روزی می رسه که دنیا و آسمون برای همیشه آفتابی و بهار می شه و خزونی که دنیا بهش گرفتار شده از بین می رود. به مطلب زیر توجه کنید، از مجله ی خورشید مکه تایپ کردم. امیدوارم خوشتون بیاد ولی در چند قسمت تقدیمتان می کنم. یک هدیه هم برای ... دارم که در آخر عرض می کنم .
آیا صبح نزدیک نیست؟
امام باقر علیه السلام در وصف وجود امام علیه السلام می فرماید:« امام آن خورشید طلوع کننده ای است که با نورش به علم عظمت می بخشد. آن خورشید در افقی قرار گرفته که نه دست ها توان رسیدن به آن را دارد و نه چشم ها یارای دیدن او را».(1
)تشبیه امام عصر ارواحنا فداه به خورشید در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم(2)، ائمه معصومین علیهم السلام (3) و حتی خود امام عصر ارواحنا فداه آمده است که امام عصر علیه السلام و غیبتشان را به خورشید پشت ابر تشبیه کرده اند؛ خورشیدی که با وجود قرار گرفتن در پس ابر، فیوضات و برکات خویش را به زمین عرضه و همه را از نور وجودش بهره مند می کند. امام عصر ارواحنا فداه در کلامی در این باره می فرمایند:« اما نحوه ی بهره برداری از من در عصر غیبتم، همچون استفاده از خورشید است زمانی که ابر آن ها را از دیده پنهان نماید.»(4)؛ وجوه تشبیه غیبت امام عصر ارواحنا فداه به خورشید پشت ابر را می توان در کتاب های بحار الانوار (5)، مصلح غیبی(6) و دیگر کتب مشاهده نمود
.از دیگر تشبیهاتی که می توان میان امام عصر ارواحنا فداه و خورشید منظور کرد، تشبیه غیبت و ظهور ایشان است به غروب و طلوع خورشید. این تشبیه که کمتر به آن پرداخته شده است را می توان در برخی آیات و روایات مشاهده نمود؛ مثلا در آیه انتهایی سوره مبارکه قدر، از ظهور امام عصر ارواحنا فداه
به طلوع فجر تعبیر شده است؛ همانگونه که امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: « سلام هی حتی مطلع الفجر»(7)؛ یعنی تا زمانی که قائم علیه السلام قیام کند(8) و در جایی دیگر می فرماید: « حتی مطلع الفجر»؛(9) تا این که قائم بپاخیزد
.در روایات نیز ظهور و وجود آن حضرت به "طلوع" و "طالع" تعبیر شده است که از آن جمله می توان به روایات زیر اشاره نمود: امام صادق علیه السلام در روایتی به بیان برخی اوصاف عصر غیبت و ظهور پرداخته است و در جایی که به اوصاف عصر غیبت و فتنه های آن اشاره کرده، می فرماید:« هنگام غیبت امامتان تا این که بر شما طلوع کند( ظهور نماید) همان گونه که خورشید بر شما طلوع می نماید.»(10)سلیمان بن خالد از امام صادق علیه السلام و ایشان نیز از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم نقل می کند که فرمود: « چگونه خواهید بود زمانی که از آمدن حضرت مهدی علیه السلام نا امید شدید، تا این که طلوع کند (ظهور نماید) بر شما مانند خورشید»(11)؛ و یا در روایتی دیگر آمده است که: « او (امام زمان علیه السلام)، همان خورشیدی است که از مغرب طلوع خواهد کرد، در میان رکن و مقام ظاهر شده و میزان عدالت را می گستراند و دیگر کسی به دیگری ظلم نخواهد کرد»(12) و روایاتی دیگر از این قبیل. ادامه دارد
...مژده مژده
مژده به نام داران فاطمه ی زهرا سلام الله علیها. از این پس در نوشته هایم سعی می کنم به توضیح یکی از نام ها و القاب بانوی دو عالم بپردازم.
1) مهدیه
بانویی که از سوی پروردگار هدایت یافته است و بدین سبب هرگز گمهراه نمی شود.
التماس دعا.یامهدی
شاید تعجب کنید ولی اینطور که در روایات بیان شده امام زمان در مکانی به نام اراک زندگی می کند، حال این اراک کجاست ، خدا می داند.
حافظ یک ملمع (غزل عربی - فارسی) دارد که در آن به شهر اراک سلام می فرستد و کسی که در آن شهر است و خانه ای که در بلندی است و آخرش هم می فرماید: خدا داند که حافظ را غرض چیست!
حال این اراک کدام اراک است؟ آیا در اقیانوس اطلس و مکان معروف به جزیره خزرا واقع است ؟ یا در عربستان سعودی ؟ یا در ....؟
خدا داند که حافظ را غرض چیست
و علم ا .. حسبی من سوالی
__________________________________
سلام بر شما، این هم خدمت بزرگوارتان که سند خواسته بودید:
حتما مستحضر هستید که علامه تهرانی از دوستان علامه طباطایی و صاحب آثار معرفتی فراوانی هستند ایشان در کتابی که به شرح حال سید هاشم حداد پرداخته اند به این نکته اشاره کرده اند که عینا آن را برای شما نقل می کنم:
" غزل شیوای حافظ شیرازی دربارة حضرت صاحب الزّمان ارواحنا فداه [1]
مثلاً این غزل را در وصف حضرت صاحب الزّمان سروده، و از غیبت و انتظار وی یاد کرده، و خود را از مشتاقان و شیفتگانش معرّفی نموده است؛ ولیکن با چه عبارات نمکین، و اشارات دلنشین، و کنایات و استعاراتی که حقّاً بیاختیار بر زبان انسان جاری میشود که او لسان الغیب است:
سَلامُ اللَهِ ما کَرَّ اللَیالی وَ جاوَبَتِ الْمَثانی وَ الْمَثالی (1)
عَلی وادی الاْراکِ وَ مَن عَلَیْها وَ دارٍ بِاللِوَی[2] فَوْقَ الرِّمالِ (2)
دعاگوی غریبان جهانم وَ أدْعو بِالتَّواتُرِ وَ التَّوالی (3)
به هر منزل که رو آرد خدا را نگه دارش به لطف لایزالی (4)
منال ای دل که در زنجیر زلفش همه جمعیّت است آشفته حالی (5)
ز خَطّت صد جمال دیگر افزود که عمرت باد صد سال جلالی (6)
تو میباید که باشی ورنه سهل است زیانِ مایة جانیّ و مالی (7)
بدان نقّاش قدرت آفرین باد که گِرد مَه کشد خطّ هِلالی (8)
فَحُبُّکَ راحَتی فی کُلِّ حینٍ وَ ذِکْرُکَ مونِسی فی کُلِّ حالِ (9)
سویدای دل من تا قیامت مباد از شور سودای تو خالی (10)
کجا یابم وصال چون تو شاهی من بد نام رِند لااُبالی (11)
خدا داند که حافظ را غرض چیست وَ عِلْمُ اللَهِ حَسْبی مِن سُؤالی (12)
و در تعلیقه گوید: این بیت هم در آن غزل است و گویا از خواجه باشد:
أموتُ صَبابَةً یا لَیْتَ شِعْری مَتَی نَطَقَ الْبَشیرُ عَنِ الْوِصالِ (13)[3]
در بیت اوّل و دوّم میگوید: سلام خدا باد پیوسته و همیشه تا وقتیکه شبها مرتّباً یکی پس از دیگری میآیند و میروند، و طلوع و غروب موجب پیاپی در آمدن آنهاست، تا زمین و خورشید و ماه و ستارگان باقی است، و تا وقتیکه رشتههای دو صدایه و سه صدایة تارها و نغمهها و آهنگهای چنگها و سازها مینوازند و قدرت و تاب و توانشان برای بلند داشتن این سرود باقی است (زیرا مثانی به معنی صداهای دوبارهای است که تار و چنگ میدهد، و مَثالی در أصل مَثالِث بوده است یعنی صداهای سه باره که از آنها شنیده میشود.) بر وادی اراک که منزلگاه حضرت حجّت است (زیرا سرزمین اراک سرزمین حجاز است که در آنجا فقط درخت اراک وجود دارد.) و بر آن کسیکه برفراز آن زمین سکونت دارد و بر خانهای که در قسمت نهائی در آن بالای رَمْلها و شنها بنا شده است.
سپس در بیت سوّم میگوید: دعاگوی غریبان جهانم، و بطور تواتر و پشت سر هم من دعا میکنم و دعاگو هستم؛ که باز روشن است: آن غریب جهانی که از شدّت غربت و تنهائی ظهور نمیکند غیر از حضرت حجّت کسی نیست.
و در بیت چهارم میرساند: او که محلّ ثابتی ندارد ـ گرچه اصلش از مکّه و از وادی الاراک است ـ و دائماً در عالم در گردش است، ای خداوند مهربان از تو درخواست مینمایم تا با لطف دائمی خودت او را در هر منزلی که وارد میشود و در آن مسکن میگزیند نگهداری کنی.
و در بیت پنجم میگوید: ای دل ! در فراق او ناله مکن، چرا که گرچه در غیبت است و چهره و رخسارهاش را از نمایاندن مخفی میدارد، ولیکن بواسطة گیسوان و زلف سیاه او ـ که کنایه از هجران و غیبت است ـ آشفته حالان میتوانند کسب جمعیّت کنند و به مقصود نائل آیند.
و در بیت ششم میگوید: اینک که رشد و بروز جمال در تو فزونی یافته است، خداوند عمر تو را طویل گرداند و از گزند حوادث مصون بدارد.
و در بیت هفتم میگوید: توئی ولیّ والای ولایت که قوام کون و مکان بر تو قائم است؛ و تو باید بر قرار و مقرون به بقاء و صحّت و آرامش بوده باشی، چرا که در رأس مخروطی، و بر همة ماسوی' حکومت داری. و در برابر این امر مهمّ و ارزشمند، زیانهای جانی و ضررهای مالی هر چه هم فراوان باشد، به من و یا به جهانیان برسد، مهمّ نیست بلکه خیلی سهل و آسان است.
و در بیت هشتم میگوید: آفرین بر دست قدرت پروردگار که تو را در این چندین قرنی که تا به حال گذشته، حفظ و نگهداری نموده است؛ همان نقّاش قدرت که بر گرد ماه بر فراز آسمان خطّی به شکل هلال میکشد تا مردم ماه را ببینند، با آنکه بدون شکّ تمام کرة ماه موجود است، امّا کسی آنرا نمیبیند، و در غیبت و پنهانی میگذارد، و فقط از این کرة آسمانی به قدر هلالی نمایان است بطوریکه اگر کسی نظر کند میپندارد کرهای نیست، فقط هلالی بر آسمان موجود است. امام زمان هم موجود است همچون کرة تامّ و تمام، امّا کسی آنرا نمیبیند و ادراک نمیکند و فقط به قدر ضخامت هلالی از آثار او در جهان مشهود است و مردم از آن منتفع میگردند، ولی باید ظهور کند و از پردة خفا برون آید و چون بَدْر و ماه شب چهاردهم نور دهد و همة جهان را منوّر کند.
خوب توجّه کنید: اگر این بیت را اینطور معنی نکنیم، معنی آن چه میشود؟! تعریف کردن از ماه آسمانی به پنهانی، و خطّ هلالی در شبهای نخستین طلوع آن بر گرد آن کشیدن چه مدحی را متضمّن است؟!
و اگر مراد از ماه را سیما و چهرة محبوب فرض کنیم و خطّ هلالی را هم محاسنش بدانیم که بر گرد آن روئیده است، با آنکه این استعاره با آن استعارة قرص ماه آسمان و اختفای آن در شبهای نخستین جز بمقدار هلالی که نمایان است، دو مفاد است معذلک این استعاره نیز منافاتی با وجود حضرت صاحبالزّمان ندارد؛ زیرا آن انسانی که در خارج بر گرد صورتِ چون ماهش محاسن روئیده است، با توصیف غربت و ولایت و سروری و پادشاهی و سائر اوصافی که در این غزل آمده است، غیر از آنحضرت نمیتواند مراد و مقصود باشد.
و در بیت نهم میگوید: من پیوسته با تو سر و کار دارم. محبّت توست که راحت دل من است در هر حال، و ذکر توست که أنیس من است بطور پیوسته ومدام.
گرچه نظیر این مضمون در سائر غزلهای حافظ موجود است و آنها راجع به خود ذات أقدس حقّ تعالی است، ولیکن در این غزل به قرینة سائر ابیات غیر از حضرت حجّت نمیتواند بوده باشد. پس ضمیر مخاطب ذِکْرُکَ و حُبُّکَ راجع به اوست.
و به همین طریق مفاد بیت دهم است که در دعا میگوید: دریچة قلب من که مملوّ از خون حیات بخش من است، و پیوسته آن خون در جنبش و حرکت و ضربان و خروش است، هیچگاه از معامله و سر و کار داشتن و تلاش برای بدست آوردن محبّت و رضای تو خالی نباشد.
و در بیت یازدهم مخاطب خود را شاه، و خودش را رِند و گدای لااُبالی خوانده است؛ و وصال این درجة پست و زبون را با آن شاه با عظمت و با تقوی و دارای عصمت و طهارت، بعید به شمار آورده است. در این بیت هم معلوم است که: مراد وی از «چون تو شاهی» غیر آن صاحب ولایت کلّیّة إلهیّه نمیباشد.
و در بیت دوازدهم خیلی روشن و واضح از سخنان و تخاطب فوق بطور رمز و اشاره، پرده بر میدارد که: اینها که گفتم همه اشاره و کنایه و استعاره و رمز بود که چه میخواهم بگویم؛ صراحت نبود و من نمیخواستم یا نمیتوانستم آن وجود أقدس را چنانکه باید و شاید معرّفی کنم، و عشق سوزان خود را برای لقاء و دیدارش در قالب غزل آورم؛ امّا خداوند علیم و خبیر میداند که در دل من چه مراد بوده است، و او کفایت میکند از کلام و سؤالی که من بخواهم آنرا برزبان آورم.
و در بیت إلحاقی میگوید: من از شدّت عشق و آتش وَجْد بالاخره خواهم مرد، و در انتظار فرج او جان خواهم سپرد؛ و مانند یعقوب در
فراق یوسف کور خواهم شد و چشمم پیوسته بر در است که چه موقع بشیر، بشارت از لقاء وصال میدهد؛ و یوسف گمگشته بیابانی در چاه غربت در افتاده، غریب و تنها، سرگشته و متحیّر مرا بشارت دیدار میدهد، و با فرج او و لقای او چشمانم بینا میگردد، و چون مرده از قبر برخاسته زنده میگردم و حیات نوین مییابم."
__________________________________________________
[1] روح مجرد، بخش هشتمین ، قسمت دوم (غزل شیوای حافظ شیرازی دربارة حضرت صاحب الزّمان ارواحنا فداه)
[2] اللِوی بر وزن إلی، بالکسرِ والقصرِ: منقطعُ الرَّملِ أو هو ما الْتَوَی من الرَّملِ. و ألْوَی القومُ: صاروا إلی لِوَی الرّملِ.
[3] «دیوان حافظ شیرازی» طبع پژمان، ص 212، غزل 463