بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام علیک یا اباالفضل العباس
السلام علیک یا اباصالح المهدی
سلام، چندی از دوستان در صدد ساخت وبلاگی پیرامون مبحث مهدویت هستند، آنها می خواهند بدانند که در این وبلاگ چه مسائلی را باید مطرح کنند و در واقع از کجا باید شروع کنند بنابراین از شما می خواهیم که بگویید این وبلاگ در چه زمینه ای باشد... و به این دوستان کمک کنید...
در مورد وظایف شیعیان در عصر غیبت
در مورد دوران پس از ظهور
در مورد خود آقا
در مورد زندگی شخصی
از شما می خواهیم موضوعات و مسائلی که به نظرتان در جامعه نیاز است و خودتان دوست دارید در مورد آن اطلاعات پیدا کنید را به ما اطلاع دهید.
از شما ممنونیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
وعجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم رب الحسین
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام علیک یا اباالفضل العباس
السلام علیک یا اباصالح المهدی
شهادت مظلومانه ی امام حسین علیه السلام و یارانشان و دختر سه ساله یشان حضرت رقیه -سلام الله علیها- بر امام زمان-علیه السلام- و تمامی عاشقان و شیفتگان و شیعیان تسلیت باد.
یک دعا
الهی دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد هر قطره شود
خورشیدی و به صد سوزن نور شب ما را بکند روزن روزن
بیاد او که هر جمعه به یادمان می گرید ...
آدینه، نگاهی نور باران و آسمان آینه آفتاب زرد خرشاد
آقشامی سپید و اشراق گل سوری در دل نهاده که باران چشمان من و تو نیز آن را آرام نمی کند
آسمان تاسا می نشاند بر دامینه قلبم،
مانده ام...
تنها و سامه و سوگند اداء می کنم بر دخیل چشمانم
آسمان قلبم را آماجگاه آلام خود کرده و سپهر زنگاری دلم را آنس خرشاد.
غروب، غربتم را می سراید و باران چشمانم شعر می خوانند.
و آلا شفق تازیانه ای می شود بر آلام دلم ...
عقربه ها بی رحمانه به دنبال هم می دوند؛ اما زمان آرام گرفته و در بغض دلتنگی اش آرمیده است.
و من در باران پایز به دنبال بهاری هستم تا گذرِ آتشِ دلم را آرام کند
سجاده پهن است و تسبیح دانه دانه نور دارد، و دلم آفِرَه و مکافاتی پرورانده که آبنوس و آبگینه نیز زنگارش را صیقل
نمی دهند ...
دلم هوای آسمان کرده تا نور کائنات را ببینم اما افسوس که تنها شمع اتاقم زینت آفرین خانه ام است.
در غروب آدینه ...
در انتظار شنیدن صدای پای او و مشتاق لمس نور دستانش تا نیوشای آوایی شوم که مرا بخواند و در خلائی میان خدا و نور
فانوس می شکند و نور ره آورد معبدی می شود که هوای کوی او را دارد.
آنگاه شراره وجود گلشن گل افشان می کند ...
چشمانم را می بندم و عطر سیب را می شنوم ، غرق در نور می شوم و این فتانه جهان را در کهربای دستانش می بینم
اما سردی تمام وجودم را فرا گرفته، می ترسم ...
می ترسم تا آشام آشأمی شوم که آفتاب رخش را از من بگیرد.
چشمانم را باز می کنم، سیاهی در آفرین خانه ام جا باز کرده
... شمع آخرین نفسش را می کشد.
اما او هنوز نیامده !
نازنینم کدام آدینه می آید ؟ کدام آسمان روز زمین را گلشن می کند ؟
من برایش نرگسی نذر کرده بودم ... !
نرگس
آذرماه 84
التماس دعا