بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام علیک یا اباالفضل العباس
السلام علیک یا اباصالح المهدی
من در بین شما هستم فقط مرا نمیشناسید
حجت الاسلام سید بهاءالدین انوار جزایری- شیراز
خورشید مکه: آنان که سر در برف فرو برده و جمال آفتاب دلانگیز زمستان غیبت کبری را نمیبینند، خود را انکار میکنند نه جمال آفتاب را! که جمال او انکار ناشدنی است و دیدن او حقیقت است، اما حقیقتی غیر قابل نفوذ از سوی بشر و او هر که را مصلحت بداند اذن تشرف میدهد، از کوچک تا بزرگ امت، از اعلم مراجع عصر غیبت تا روستایی ساده سیه چهره و آفتاب خورده.
بـحـث انـکـار ملاقات وجود مقدس حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، بحث تازهای نیست، دیرزمانی است که عدهای تشرف به محضر مقدس آن حضرت را انکار میکنند؛ چگونه ممکن است وجود مبارکی که حی و حاضر است و در بین مردم زندگی میکند، اصلاً دیده نشود. آنان که سر در لاک انکار فرو برده، همه یکدست نیستند و میتوان آنان را چنین تقسیم نمود:
اول: عدهای از این افراد معنای صحیح نامهی حضرت بقیةاللّه ارواحنا فداه را که به آخرین نایب خاص خود در عصر غیبت صغری صادر فرمودند به درستی متوجه نشدهاند.
آن حضرت در توقیع و نامهی مبارک خـود، بـه عـنـوان پایان دوران نیابت مخصوص نواب اربعه میفرمایند: « ای علی بن محمد سمری (چهارمین و آخرین نایب خاص آن حضرت در غیبت صغری) دیـگر جانشینی برای خودت پس از وفاتت تعیین نکن و به زودی از میان شـیعیانم یا به سوی شیعیانم کسانی میآیند و ادعای داشتن ارتباط و دیدار با ما را- مانند آنچه شما داشتید- میکنند و بدانید هر کس دیدار و ارتباطی که شما با ما داشتید را تا قبل از ظهور سفیانی و نـدای آسـمـانی ادعا بکند، او بسیار دروغگو و افترا زننده است.»
این گروه از منکرین تشرف، با تمسک بـه ایـن جملـه از نـامه حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به غلط پنداشتهاند هرگونه تـشــرف و مـلاقــاتــی بــا حـضـرت بقیةاللّه ارواحنا فداه باید تکذیب شود، بدون آنکه فکر کنند جملهی فوق به طور روشن و شفاف، ناظر به همان ارتباط خـاص نـائـبان چهارگانه عصر غیبت صغری است و توقیع و نامه مبارک آن حضرت اعلان رسمی برای پایان دوران نیابت خاصه و شروع عصر غیبت کبری است و یک، یک کلمات آن به این مطلب اشراف داشته و به هیچ عنوان به تشرفات و ملاقاتهای اتفاقی که در عصر غیبت کبری اتفاق میافتد، اشاره ندارد.
بنابر این گروه اول بدون توجه به آنچه این نامه مبارک در نظر دارد و بدون توجه به جملات و قرائن و الفاظ آن و به اصطلاح بدون "تفقه" در معنای واقعی این جملات، کلماتی را که مربوط به مطلب دیگر (پایان نیابت خاص نواب اربعه) است، به مطلب دیگری (تشرفات اتفاقی شیعیان و علما در عصر غیبت کبری) ارتباط داده و خود و دیگران را دچار اشتباه کردهاند.
دوم: عدهای دیگر تصور کردهاند، اقرار کـردن بـه تشرفات به محضر مقدس حضرت بقیةاللّه ارواحنا فداه در عصر غیبت کبری، اعتراف به امتیاز ویژه و درجات بالای معنوی برای شخص تشرف یافته است و چون چنین است، پس هر کس بگوید من به طور اتفاقی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را دیدهام و ما او را تصدیق کنیم، به نورانیت و مقام بالای او اعتراف کردهایم و این اعتراف برای ما که خود را عالم و با شخصیت میدانیم، سزاوار نیست و در واقع باید گفت که سالها علم اندوختن و عبادت کردن برای ما حاصلی نداشته و این شخص تشرف یافته با یک ملاقات، از ما برتر و والاتر شده و این غیر قابل قبول است.
آنان در مواجهه با قضایای عالمانی که به محضر مقدس امام عصر ارواحنا فداه مشرف شدهاند، میپندارند اگر به این تشرفات اعتراف کنند خود را ناقص و عقب مانده از مقامات اولیاء خدا معرفی کردهاند.
مرض روحی این عده در مواجهه با افراد تشرف یافته معمولی، تکبر و خود برتر بینی و مرض روحی آنان در مواجهه با علمـای تشـرف یـافتـهی امثـال خـود، حسادت، غرور و تکبر است.
ســوم: عــدهای هم تـحـت تـأثـیـر فضاسازیهای دوگروه فوق، بدون آنکه تأمل و تدبر صحیح داشته باشند، عیناً سخنان این دو گروه را تکرار و به خیال خود از عالمانی شایسته، پیروی میکنند بدون آنکه بدانند سخنان ایشان حق است یا باطل، و علیه علمای ربّانی و تـربیـت شـده اهـل بیـت عصمـت و طهارت قدس سره الشریف موضع میگیرند و فضای معنوی جامعه را تاریک و خالی از یاد و نام امام زمان ارواحنا فداه میکنند.
اما بحمداللّه نور خورشید عالم تاب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آنقدر به لحظه طلوع نزدیک شده که دیگر این گروههای انکار کننده سخنی برای بیان ندارند و موج عظیم توجه به امام عصر ارواحنا فداه افکار ناصواب فوق را چون خاشاکی از ساحل دریای محبت و عشق به امام زمان علیه السلام به کنار انداخته و سخنان آنان بیشتر جنبهی بازدیدهای موزهای به خود گرفته است.
به همین مناسبت قضیهای جالب از یکی از دوستان و ارادتمندان حضرت بـقـیـةاللّـه ارواحنا فداه کـه در عـالم روِیا خورشید جمال آن حضرت قلب او را نـورانـی کـرده و از تـاریـکی سخنان گروههای فوق نجات داده است، و خود هم اکنون در لباس سربازان آن حضرت قرار دارد، خدمتتان تقدیم میداریم:
... سـال 1364 بـود، به منظور خدمت دوران سربازی به جبهههای نبرد حق علیه بـاطل اعزام شدم، شبها با دوستان هم رزمم دور هم مینشستیم و از هرجا سخنی به میان میآمد ... یک شب که مهتابیتر از همیشه بود، صحبت از امدادهای غیبی امام زمان علیه السلام در جبههها شد، دوستی گفت من کـسـی را مـیشـنـاسم که به محضر امام زمان علیه السلام رسیده است.
من در جواب گفتم: محال است کسی در دوران غیبت خدمت آن حضرت برسد، چون خـود ایـشـان فـرمودهاند: هر کس ادعای مشاهده کرد او را تکذیب کنید، که کذاب است! و دلائل دیگری آوردم که آنها را قانع کـردم، امـا خود را نتوانستم! دلم گواهی میداد که میشود و امکان دارد، و گرنه این امدادهای غیبی که مدام در جبههها اتفاق میافتد، این ملاقاتهایی که در مفاتیح و کتابهای زیادی از علما- که مورد وثوق هستند- آمده است، پس اینها چه میشود؟
نهایت این است که این اشخاص تشرف داشتهاند، اما بیشتر آنان به خاطر فضای تـاریـک جـامـعه عصر غیبت نتوانستهاند تشرف خود را بیان کنند و بعضی از آنان شرط کردهاند تا وقتی زندهاند کسی از تشرف آنها مطلع نباشد؛ پس اصل تشرف صحیح است و تشرفی بوده که فلان عالم تأکید میکند تا من زندهام مطرح نشود؛ خلاصه دلم آرام نمـیگـرفـت، تـوسلـی بـه ساحت مقدس حضـرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کردم و از خود ایشـان خـواستم که مرا از این سردرگمی نجات دهند.
همـان شـب در عـالم روِیا دیدم که در منطقه- همان جایی که بودم- تمام مردم بـرای استقبـال از کسـی صف کشیدهاند؛ پـرسیـدم چـه خبـر است؟ گفتند حضرت بقیـةاللّـه ارواحنا فداه مـیخـواهنـد تشـریـف بیاورند؛ چشم به راه انداختم، دیدم گرد و خاک سواری در راه است؛ خود را به صف اول رساندم، آن سواران نیز رسیدند، پیشاپیش آنها شخصیتی با عظمت، زیبا و مهربان، سوار بر اسب سفیدی بود. در سمت راست ایـشـان پـیـرمـردی با وقار و در دوطرف، جوانانی خوش سیما، سوار بر اسب، کمر به خـدمـت بسته بودند. من ابتدا فکر کردم ایـشـان حـضـرت امام حسین علیه السلام و آن پـیرمرد، حبیب ابن مظاهر است، اما بعد متوجه شدم که آن آقای بزرگوار، حضرت ولی عـصــر عجل الله تعالی فرجه الشریف و آن پـیــرمــرد، حـضـرت خضر علیه السلام هستند. من اولین کسی بودم که به آقا خوش آمد گفتم و رکاب اسب ایشان را بوسیدم؛ وقتی سرم را بلند کردم و آن جمال دلربا را دیدم- هرچند در عالم روِیا بود- از خود بی خود شدم.
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
عـرض ادب کـردم و محـو تمـاشای آن چشمها، آن چهره و آن خال زیبا شدم، تمام این حالات ثانیهای گذشت، اما برای من به دوام ابدیت بود.
هـمـین که به آن چشمهای زیبا نظر انـداخـتم، نـگـاه به نگاهم انداختند و فرمودند: «تو دیگر چرا؟»!
چهرهی آقا غمگین بود، مثل کسی که با نگاه، دلدادهاش را ملامت میکند؛ منتظر جواب بود؛ عرق شرم به پیشانیام نشست، سر به زیر افکندم و با سکوت وانمود کردم کـه مـتـوجـه فرمایش ایشان نشدهام. فرمودند مگر تو الا~ن مرا نمیبینی؟ عرض کردم: «بله آقاجان»!
فرمودند: « چرا دیشب که از تشرف من گفتند، تو با دلیل آن را انکار میکردی؟! من وجود دارم، من در بین شما هستم، فـقط شما مرا نمیشناسید.< فرمودند: >درست است این مطلب از خود ما است که هر کس ادعای مشاهده کرد، تکذیبش کنید، اما منظور کسی است که مثل نواب اربـعـه، ادعای ارتباط دو طرفه داشته باشد، این چنین کسی کذاب است و آن نـواب مـحـتـرم در غیبت صغری وسیله ارتباطی ما با شیعیان بودند؛ ولی الا~ن زمان غیبت کبری است و شما کلام ما را تحریف نکنید»!
مـن از آن وجـود نازنین طلب بخشش نمودم و در حالی که پای مقدس ایشان را میبوسیدم، از خواب بیدار شدم. فردا صبح خوابم را تعریف و از دوست عزیزم که تشرفِ تـشرف یافتگان را برای ما نقل کرده بود عذرخواهی کردم و اشک چشمم نشان توبه و بازگشت از این فکر تاریک بود.
والسلام علی من اتبع الهدی(برگرفته از مجله خورشید مکه)
نامه ی من به دوست...
سلام مولاجان، یواش یواش داریم به نیمه شعبان نزدیک می شویم و عشاق دارند خودشون را برای این روز بزرگ آماده می کنند، امام مهربان من، نکنه امسال ما و من شب نیمه شعبان را درک نکنیم... شما خودتون زحمات همه ی اون کسانی را که دارن برای این روز بزرگ زحمت می کشند قبول کنید و هیچگاه سایه ی لطفتون را از سرشون جمع نکنید، شما برای من امیدید و برای خیلی ها امید زندگی، احساس می کنم جامعه و مردم دارن کم کمک برای ورودتون آماده می شن، کمکمان کنید ما هم در زمینه سازی ظهور نقش داشته باشیم، التماس دعا برای ظهور...
التماس دعا، یا مهدی